سالهاست دارم حساب میکنم چگونه من بعلاوه ی تو ، شد فقط من . . .
با اینکه ازم دوری اما هر وقت دستمو میزارم رو قلبم ، میبینم سر جاتی !
دِ تو به عشق نمیرسید
غرورم را زیر پایت گذاشتم تا برسد ، اما باز هم نرسید . . .
دوست دارم بمیرم و سیاه پوشت کنم، دوست ندارم بمانم و فراموشت کنم.
امروز با هم بودن را تجربه می کنیم و شاید فردا به یاد هم بودن را، پس امروز را بیا زیبا زندگی کنیم، به حرمت خاطرات فردا!
آبی رنگ عشقمه
برای من که دلم چون غروب پاییز است، صدای گرم تو از دور هم دل انگیز است..
... باید به خودت استراحت بدهی
لمس دستهای اونی که دوستش داری از هزاران همبستر شدن با یک غریبه که هیچ احساس بهش نداری لذتش و ارزشش بیشتره
با تو از خاطره ها سرشارم
با تو تا آخر شب بیدارم
عشق من دست تو یعنی خورشید
گرمی دست ترا کم دارم
دیدی ای غمگین تر از من
بعد از آن دیر آشنایی
آمدی خواندی برایم
قصه ی تلخ جدایی
مانده ام سر در گریبان
بی تو در شب های غمگین
بی تو باشد همدم من
یاد پیمان های دیرین
آن گل سرخی که دادی
در سکوت خانه پژمرد
آتش عشق و محبت
در خزان سینه افسرد
کنون نشسته در نگاهم
تصویر پر غرور چشمت
یک دم نمی رود از یادم
چشمه های پر نور چشمت
آن گل سرخی که دادی
در سکوت خانه پژمرد
یه پروانه را با دستات می گیری
بدش می خوای ببینی زنده هست؟
انگشتاتو باز کنی �. فرار میکنه
محکم بگیری�.می میره
دوست داشتن هم یه چیزی مثل پروانه هست
بیش ترین عشق جهان را به سوی تو می آورم
از معبر فریادها و حماسه ها
چرا كه هیچ چیز در كنار من
از تو عظیم تر نبوده است
كه قلبت
چون پروانه ای ظریف و كوچك و عاشق است
آسمان را بنگر که بعد صدها شب و روز
مثل آن روز نخست گرم و آبی و پر از مهر ، به ما می خندد !
یا زمینی را که دلش از سردی شبهای خزان ، نه شکست و نه گرفت !
بلکه از عاطفه لبریز شد و نفسی از سر امید کشید
و در آغاز بهار ، دشتی از یاس سپید زیر پاهامان ریخت
تا بگوید که هنوز پر امنیت احساس خداست
ماه من غصه چـــــرا ؟
تو مرا داری و من هر شب و روز آرزویم همه خوشبختی توست !
ماه من! دل به غم دادن و از یاس سخنها گفتن
کار آن هایی نیست که خدا را دارند�
ماه من! غم و اندوه اگر هم روزی مثل باران بارید
یا دل شیشه ای ات، از لب پنجره عشق، زمین خورد و شکست
با نگاهت به خدا، چتر شادی وا کن و بگو با دل خود که خدا هست، خدا هست !
او همانی است که در تارترین لحظه شب راه نورانی امید نشانم می داد�
او همانی است که هر لحظه دلش می خواهد همه زندگی ام غرق شادی باشد�
ماه من! غصه اگر هست بگو تا باشد معنی خوشبختی بودن اندوه است�
این همه غصه و غم این همه شادی و شور چه بخواهی و چه نه میوه یک باغند
همه را با هم و با عشق بچیــن�
ولی از یاد مبر پشت هر کوه بلند سبزه زاری است پر از یاد خدا
و در آن باز کسی می خواند: که خدا هســـت، خدا هســـت
و چــــــرا غصه؟ چـــــرا ؟
لبخند چشم تو
تنها دلیل من که خدا هست و این جهان زیباست
وین حیات عزیز و گرانبهاست
لبخند چشم توست
هرچند با تبسم شیرینت
آنچنان از خویش میروم که نمیبینمش درست
لبخند چشم تو در چشم من وجود خدا را آواز میدهد
درجسم من تمامی روح حیات را پرواز میدهد
جان مرا که دوریت از من گرفته است
شیرین و خوش دوباره به من باز میدهد
دیری*است از خود، از خدا، از خلق دورم
با این* همه در عین بی*تابی صبورم
پیچیده در شاخ درختان، چون گوزنی
سرشاخه*های پیچ*درپیچ غرورم
هر سوی سرگردان و حیران در هوایت
نیلوفرانه پیچكی بی*تاب نورم
بادا بیفتد سایه*ی برگی به پایت
باری، به روزی روزگاری از عبورم
از روی یكرنگی شب و روزم یكی شد
همرنگ بختم تیره رختِ سوگ و سورم
خط می*خورد در دفتر ایام، نامم
فرقی ندارد بی*تو غیبت یا حضورم
در حسرت پرواز با مرغابیانم
چون سنگ*پشتی پیر در لاكم صبورم
آخر دلم با سربلندی می*گذارد
سنگ تمام عشق را بر خاك گورم
91 سال تحویل
همیشه در ریاضیات ضعیف بودم
...
24445 بازدید
8 بازدید امروز
3 بازدید دیروز
27 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian